منطقهٔ مرزی، مجموعهای از داستانهای کوتاهه که جونجی ایتو تو دوران همهگیری نوشته،
پس یکی از جدیدترین کارهاشه، اما از ایدههای قدیمی که تو یه دفترچه یادداشت طی سالها جمع کرده الهام گرفته.
همچنین برای این داستانهای کوتاه محدودیت صفحهای نداشته، چون برای یه اپلیکیشن نوشته شده نه یه مجله.
تو این مجموعه داستان کوتاه، چهار داستان جدید هم هست: «راه زن گریان» که داستان یه دختر و دوست پسرش رو دنبال میکنه که سعی میکنن بفهمن چرا دختره نمیتونه گریه کردن رو متوقف کنه، «مدونا»، «جریان روح آئوکیگاهارا» و «خواب» که کوتاهتره، و قسمت دوم منطقهٔ مرزی هم سال دیگه میاد.
به شخصه، این یکی رو به تازهکارها پیشنهاد نمیکنم چون به نظرم یکی از مجموعههای داستان کوتاه ضعیفترش بود.
«راه زن گریان» قویترین داستان تو این مجموعه بود، و به نظرم فقط همین یکی ارزش خوندن رو داشت اگه از قبل طرفدار کارهاش باشین.
از «خواب» هم خوشم اومد، چون ترسی رو بررسی میکنه که ما واقعاً نمیدونیم وقتی خوابیم چه اتفاقی میفته و زندگی پسره تبدیل به یه کابوس بیداری میشه.
خواب باید آرامشبخش باشه، ولی همونطور که جونجی ایتو میگه، واقعیت همیشه بعد از بیدار شدن برمیگرده.
دو تا داستان دیگه، مدونا که خیلی شبیه یه داستان جادوگری یا یه جور ترسناک صومعهای/مذهبی مثل Immaculate، The First Omen یا The Nun بود، و جریان روح آاوکیگاهارا یکم عجیب و غریب بودن، مخصوصا جریان روح آاوکیگاهارا.
من عاشق کارای جونجی ایتو هستم چون خیلی وقتا عجیب و غریب و باحالن، ولی شاید جریان روح آاوکیگاهارا یکم زیادی عجیب بود واسه من.
آدمای سادهسازی شده که حموم روح میگیرن، دیگه هیچی نمیگم.
در کل، اگه تازه با کاراش آشنا شدی، من بقیه کاراش مثل Shiver رو پیشنهاد میکنم که با اونا شروع کنی، ولی اگه از طرفداراش هستی، این یکی رو هم بخاطر داستان Weeping Woman Way حتما باید ببینی.
فرانکنشتاین: مجموعه داستانهای جونجی ایتو
این مجموعه، بیشتر اقتباسی از رمان فرانکنشتاین مری شلی است،
اما شامل ۱۰ داستان کوتاه دیگر هم میشود: شبح گردن، مرداب ارواح زنده، دوست مکاتبهای، مزاحم، داستان عجیب اوشیکیری، داستان عجیب اوشیکیری: دیوارها، جهنم مراسم تدفین عروسک، چهره ثابت، رئیس نان-نان و قایم باشک با رئیس نان-نان. خود فرانکنشتاین ۱۸۶ صفحه از این مجموعه را تشکیل میدهد.
جاذبه اصلی این مجموعه، مسلما فرانکنشتاین است که به جز یک تغییر در مورد عروس (که لو نمیدهم)، به وقایع اصلی وفادار است.
از دیدن جان بخشیدن جونجی ایتو به این داستان با هنر زیبایش لذت بردم،
اما حس کردم میتوانست مرزها را بیشتر جابجا کند، به خصوص در مورد خشونت و اتفاقات داستان.
اما درک میکنم که ممکن است در تغییر دادن اثر کلاسیکی مثل فرانکنشتاین تردید وجود داشته باشد.
با این حال، هنر او خیرهکننده است و تجربه داستان شلی از دریچه نگاه ایتو جالب است.
به غیر از فرانکنشتاین، داستانهای برجسته برای من، داستانهای پسری به نام اوشیکیری بودند.
او در چندین داستان ظاهر میشود و شخصیت گستاخی دارد. این داستانها به بررسی ابعاد مختلف و وحشتهایی که در نتیجه آن آشکار میشوند، میپردازند.
من همچنین از جهنم مراسم تدفین عروسک خوشم آمد، جایی که کودکان از پدیدهای به نام "عروسکشدگی" رنج میبرند.
مفهوم ترسناک بود، پنلها شگفتانگیز بودند و اگرچه فقط شش صفحه بود، اما من را تشنه بیشتر کرد.
این داستانی است که دوست دارم به چیزی طولانیتر تبدیل شود.
در مجموع، اگر از طرفداران فرانکنشتاین هستید و میخواهید برداشت جونجی ایتو را ببینید، خواندن این مجموعه ارزشش را دارد.
اگر نه، از آنجایی که بیشتر این مجموعه را تشکیل میدهد، مجموعههای داستان دیگری وجود دارند که توصیه میکنم ابتدا به سراغ آنها بروید.
اقتباسهای جونجی ایتو
در ادامه، اقتباسها و آثار بلند جونجی ایتو رو بررسی میکنم.
در حالی که فرانکنشتاین یه اقتباس جزئی از فرانکنشتاینه چون داستانهای کوتاه دیگهای رو هم جمعآوری کرده،
این دو اثر بعدی، قصههای ترسناک میمی و دیگه انسان نیستم، اقتباسهای کاملی هستن.
داستانهای ترسناک میمی
داستانهای ترسناک میمی بر اساس مجموعهای از افسانههای شهری از شین میمیبوکورو ساخته هیروکاتسو کیهارا و ایچیرو ناکایاما است.
من با منبع اصلی آشنا نیستم، اما جونجی ایتو در موخره اشاره میکند که آزادیهای زیادی در این داستانها داده، بنابراین ممکن است با منبع اصلی متفاوت باشد.
این مجموعه داستان، دختری به نام میمی و موقعیتهای ترسناکی که در آن گرفتار میشود را دنبال میکند
—از زندگی در آپارتمانی با یک زن قدبلند و ساکت گرفته تا بالکن آپارتمانی که مشرف به قبرستان است، جایی که شبها چیزها به طرز مرموزی تغییر میکنند.
همچنین یک ساحل وجود دارد که توسط ارواح قربانیان غرق شده تسخیر شده است و داستان دیگری که در آن یک دوست او را وارد حل معمای ناپدید شدن خانوادهاش در یک اتاق مرموز میکند که در زیر خانهشان در حین بازسازی پیدا میکنند.
به نظر من قویترینها، ساحل دریا و فقط ما دو نفر بودند، بنابراین نیمه دوم این مجموعه بسیار قویتر از نیمه اول است.
این مجموعه همچنین دارای یک داستان جایزه به نام تکیهگاه هیولا است که میمی در آن حضور ندارد و من از آن لذت بردم. ا
ین داستان در مورد گروهی است که برای ساخت ترسناکترین تکیهگاه ترسناک برای یک خانه جن زده تلاش میکنند و پایانی دلهرهآور دارد.
نکته جالب در مورد این مجموعه این است که شخصیتها در طول داستان یکسان هستند
—میمی، دوستانش و همسایگانش—و با جابجایی، سفر و ملاقات با افراد جدید، تنظیمات تغییر میکنند، که باعث میشود داستان جالب بماند.
به نظر میرسد میمی همیشه موجودات ماوراء الطبیعه را جذب میکند، که باعث ایجاد داستانهای سرگرمکنندهای میشود.
من دوست داشتم که او همیشه کسی نیست که تسخیر میشود—گاهی اوقات این افراد اطراف او هستند—که باعث غیرقابل پیشبینی بودن نیز میشود.
من از داستانهای ترسناک میمی لذت بردم، اما اگر با اقتباسهای جونجی ایتو تازه آشنا هستید،
ابتدا کتاب «دیگر انسان نیستم» را توصیه میکنم، اما این یکی یک خواندنی سرگرمکننده است.
بیشتر این داستانها با پایانهای باز و بدون راهحل مشخص به پایان میرسند، که باعث میشود تعجب کنید چه اتفاقی افتاده است.
من با پایانهای باز مشکلی ندارم، اما برای اینکه از آنها لذت ببرم، باید تقریباً عالی باشند—مانند اولدبوی، به عنوان مثال.
اگر به داستانهای حل نشده علاقه ندارید، این یکی ممکن است برای شما مناسب نباشد.
اما اگر داستانی را دوست دارید که به تخیل شما اجازه میدهد تا کنترل را در دست بگیرد، این یک خواندنی سریع و جالب است.
خود جونجی ایتو گفت که عاشق نسخه اصلی است زیرا همه چیز را برای تفسیر باز گذاشته است، بدون اینکه توضیحات کلیشهای در مورد وجود ارواح ارائه دهد.
دیگه انسان نه
آخرین اقتباسی که میخوام در موردش صحبت کنم، «دیگه انسان نه» هست که بر اساس داستانی از اوسامو دازای ساخته شده.
به نظر من، این بهترین اقتباسی هست که جونجی ایتو تا حالا انجام داده.
مثل فرانکنشتاین، من نسخه اصلی رو خوندم و دیدن اینکه ایتو چطور سبک خودشو بهش اضافه کرده، خیلی جذاب بود.
همونطور که انتظار دارید، اون بیشتر به سمت ژانر وحشت متمایل شده، اگرچه «دیگه انسان نه» از نظر روانشناختی هم ترسناکه.
اگه دنبال این هستید که وارد یکی از اقتباسهای اون بشید، این همون چیزیه که بیشتر از همه توصیه میکنم.
این اثر، رتبه بالایی توی لیست تمام آثار منتشر شدهاش داره.
با این حال، قبل از شروع، مراقب باشید—این اثر صریح و بالغه و درست مثل نسخه اصلی، به موضوعات خیلی سنگینی میپردازه.
خوندنش بعضی وقتا سخته.
من سه نسخه از این داستان رو خوندم: نسخه اصلی و دو اقتباس مانگا—یکی از جونجی ایتو و دیگری از اوسامارو فورویا.
با اینکه اینا جزو آثار مورد علاقه من هستن، اما قصد ندارم به این زودیها دوباره بخونمشون، چون حسی که بهم میدن خیلی سنگینه.
چیزی که این داستان رو برای سبک ایتو خیلی مناسب میکنه، اینه که بیشتر آثارش حول محور ترس از آدمها میچرخه.
«دیگه انسان نه» یه شخصیت اصلی داره که اون هم عمیقاً از دیگران میترسه و ایتو اون حس وحشت رو به خوبی به تصویر میکشه.
اما اگه دنبال برند تجاری عجیب و غریب و سنتی جونجی ایتو هستید، اینجا خبری ازش نیست—حداقل نه به اون شکل معمول.
این اثر لحن خیلی جدیتری داره و ظریفتر و روانشناختیتر از هر چیز دیگهایه.
در مورد اینکه چطور با نسخه اصلی مقایسه میشه، ایتو تا حد زیادی به نسخه اصلی وفادار مونده، اما یه سری آزادیهای خلاقانه هم بهش داده.
اون یه سری از نقاط داستانی رو گسترش داده تا داستان رو توی قالب مانگا بیشتر پر و بال بده و یه سری پیچشها هم در پایان فصلها اضافه کرده که توی نسخه اصلی نبودن.
من از کاری که با داستان کرده خوشم اومد.
اون توضیحات بیشتری اضافه کرده و به ما بینش عمیقتری نسبت به برخی از تجربیات و روابط دازای میده که برای مانگا خیلی خوب جواب داده.
اون تصاویر رو به یه جهت منحصر به فرد سوق داده و باعث شده شیاطین شخصیت اصلی براش ظاهر بشن و احساسات و افکارش رو به روشهای ترسناکی به نمایش بذاره. اینکه چطور ایتو نشون داد که اوبا توسط ارواح گذشتهاش تسخیر شده، یه حرکت خیلی خوب بود.
نسخه اصلی دازای خیلی چیزها رو برای تفسیر باز میذاره و از اونجایی که یه اثر نیمه اتوبیوگرافیکه، خیلی سنگینه.
جونجی ایتو لحن اون رو حفظ کرده، اما چیزهای بیشتری بهش اضافه کرده و باعث شده که خوانندهها همیشه مجبور نباشن بین خطوط رو بخونن.
اگه به نسخه اصلی کنجکاو هستید، من خیلی توصیه میکنم—این یکی از آثار مورد علاقه منه.
اما اگه میپرسید که آیا برای لذت بردن از اقتباس ایتو، نیاز به خوندن نسخه اصلی دارید یا نه، نه، نیازی نیست.
«دیگه انسان نه» از اون مفهوم ترس از آدمها که جونجی ایتو به خاطرش خیلی معروفه، استفاده میکنه و من از اینکه این مجموعه چقدر توی مجموعه آثارش متفاوت به نظر میرسه، قدردانی میکنم.
اگه دنبال یه داستان طولانیتر از جونجی ایتو هستید که حس و حال ادبی داشته باشه (به لطف اقتباس بودنش) و در عین حال عمیقاً به جنبههای تاریکتر و کثیفتر انسانیت بپردازه، خوندن این اثر ارزشش رو داره.
خب، حالا میخوام تمام آثاری از جونجی ایتو رو که بهشون میشه «آثار بلند» گفت، بررسی کنم.
منظورم داستانهایی با حجم و جزئیات بیشتره که به صورت دنبالهدار منتشر شدن.
تومیه
داستان با تومیه شروع میشه، خب، دربارهی خود تومیه است
—یه زن اغواگر و سوکوبوس جاودانه با موهای بلند مشکی و یه خال زیبایی زیر چشم چپش.
اون میتونه تقریباً هر مردی رو اغوا کنه، حتی اونها رو به قتل بکشونه—که معمولاً نتیجهاش خودشه که قربانی میشه.
اما قسمت ترسناک ماجرا اینه که مهم نیست چند بار کشته بشه، تومیه همیشه برمیگرده.
اون یه شخصیت ترسناک نمونهایه که نمیشه کشتش، تکثیر میشه و مثل یه ویروس انگلی از نو ساخته میشه.
حتی میتونه زنهای دیگه رو هم آلوده کنه، اونها رو تسخیر کنه تا جایی که هر شباهت و سلولی که اونها رو ساخته از بین ببره.
از نظر طراحی و مفهوم، تومیه یه شخصیت فوقالعادهست، و خون و خونریزی توی داستانش از بهترین چیزهایی هست که جونجی ایتو تا حالا کشیده.
روشهایی که اون برمیگرده و روشهای پیچیدهای که عاشقانش سعی میکنن اون رو بکشن همهشون بهم ریختهان، اما طراحیهاش واقعاً زیباست، مخصوصاً توی فصلهای آخر.
تومیه میل انسان به عشق رو برجسته میکنه و اینکه چطور اون عشق میتونه به یه وسواس مرگبار تبدیل بشه.
اما همچنین روی قسمتهای چندشآور طبیعت انسان هم نور میتابونه—خودشیفتگیاش، نیازش به اینکه مثل یه خدا پرستیده بشه.
اون بهترینها رو میخواد، میخواد بهترینها رو بخوره، و معتقده هیچکس از اون بهتر نیست.
این باعث میشه داستانهای واقعاً جالب و غافلگیرکنندهای به وجود بیاد.
روشی که اون عاشقانش رو اغوا میکنه و اینکه چطور وسواس اونها آشکار میشه هر بار متفاوته، بسته به شخصیت اونها و ماهیت رابطهشون با اون—چه یه دوست پسر باشه، چه یه پدر، یا حتی یه پسر جوون که اون رو فریب میده تا فکر کنه مادرشه.
داستان کوتاه اصلی تومیه ۳۷ سال پیش برای جوایز اومزو ارسال شد، بنابراین متوجه میشید که طراحیها توی اون ۳۴ صفحه اول و حتی فصلی که بعدش میاد با فصلهای بعدی فرق داره.
یادتون باشه که تومیه (فصل اول) اولین اثر منتشر شده جونجی ایتو در سال ۱۹۸۷ بود. اما با ادامه دادن،
میبینید که هنرش بعد از اون فصلهای اولیه به شدت پیشرفت میکنه.
بعضی از داستانهای بعدی تا سال ۲۰۰۱ نوشته شدن، بنابراین میبینید که مهارتهاش تکامل پیدا میکنه، مخصوصاً توی این نسخه لوکس.
راستی نسخه لوکس یه کتاب قطور با بیش از ۷۵۲ صفحهست.
شامل تومیه اصلی، به علاوه تومیه قسمت ۲ و تومیه: ذن هست که در ژاپن منتشر شدن،
بنابراین کاملترین نسخهایه که میتونید به زبان انگلیسی تهیه کنید.
تومیه به راحتی یکی از جالبترین شخصیتهای جونجی ایتو است، و وحشتهایی که اون رو احاطه کردن،
و همچنین اتفاقاتی که برای اون و اطرافیانش میافته، از بهترین کارهای اونه.
اون یکی از شخصیتهای مورد علاقه منه، بنابراین این یکی رو به شدت توصیه میکنم.
با این حال، من هنوز فکر میکنم اوزوماکی بهترین نقطه شروع برای مبتدیان وقتی نوبت به آثار اصلی کاملش میرسه،
اما تومیه یه اثر مطلقا ضروری برای خوندنه.
«گیو»
«گیو» داستان یه زوج رو روایت میکنه که برای زنده موندن در برابر یه ماهی زنده نشده با پا، تلاش میکنن.
شخصیت اصلی داستان با کمک عموی دانشمندش، شروع به کشف راز این موجودات میکنه.
اما هرچی بیشتر تحقیق میکنن، تهاجم بدتر میشه و موجودات دریایی از هر نوعی شروع به تسخیر خشکی میکنن و بویی به جا میذارن که اونقدر زننده است که بهش میگن «بوی مرگ».
این یکی از منحصربهفردترین برداشتها از چیزیه که من بهش میگم آخرالزمان زامبیمحور، و جونجی ایتو گفته که این ایده از ترسش از کوسهها اومده.
فکر اینکه کوسهها بتونن روی خشکی راه برن، اونها رو براش ترسناکتر میکنه،
و منم موافقم—یه چیزی در مورد چیزها یا موجوداتی که کارهایی رو انجام میدن که نباید انجام بدن، ناراحتکنندهست.
این موضوع به تنش این مجموعه خیلی اضافه میکنه،
اما راستش رو بخواین، «گیو» بیشتر از هر چیز دیگهای عجیبه، و منظورم از این حرف بهترین حالتشه.
اینجا عناصری از کمدی ترسناک وجود داره
—توضیحات و اتفاقات عجیب و غریب اونقدر غیرعادی هستن، اما به یه نحوی به خاطر نحوه روایت جونجی ایتو، باورپذیر به نظر میرسن.
من فکر نمیکنم که ترسناک بودن برای خوب بودن یه اثر ترسناک ضروری باشه.
شما عناوین سرگرمکننده و عجیب و غریبی مثل «کلبهای در جنگل» یا «شان مردگان» رو دارین،
و داستانهای زامبیمحور هم میتونن تو این دسته قرار بگیرن.
«گیو» اینجا جا میگیره چون وحشی، تازه و خوندنش سرگرمکنندهست، اما خطرات برای شخصیتها همچنان وجود داره.
وقتی به این فکر میکنین که چه بلایی سر دنیا تو این داستان میاد، ناراحتکنندهست.
بوی این موجودات، که به عنوان بوی یه جسد توصیف میشه، واقعاً رو اعصابمه
—مخصوصاً به عنوان کسی که حس بویایی قویای داره.
بعضی وقتا احمقانه است؟ آره، هست. اما این بخشی از جذابیت جونجی ایتو به عنوان یه خالقه.
اون با این ایدههای وحشی اومد، و با «گیو»، این ایده برای من جواب داد.
این یکی از منحصربهفردترین داستانهای آخرالزمانی موجوده و من پایانش رو هم دوست داشتم.
در حالی که این بهترین اثر کاملش نیست (به نظر من «اوزوماکی» یا «تومیه» این عنوان رو میگیرن)،
اما اگه دنبال این هستین که با افشاگریهای حیرتانگیز غافلگیر بشین، باید این رو بخونین.
این از اون دسته مجموعههاییه که اگه پنلهایی رو خارج از متن بهتون نشون بدم،
میگین: «این دیگه چه کوفتیه؟»—و فقط برای اینکه بفهمین چیه، میخواین بخونینش.
اوزوماکی، یکی از شناختهشدهترین و محبوبترین آثار جونجی ایتو است و دلیل خوبی هم دارد
—به نظر من، بهترین مجموعه کامل او و یکی از بهترین مانگاهای ترسناکی است که تا به حال منتشر شده.
داستان دربارهی یک دختر جوان و خانوادهاش است که به مارپیچها وسواس پیدا میکنند، پدیدهای که شروع به بلعیدن کل شهرشان میکند و منجر به ناپدید شدنها و مرگهای ناراحتکننده میشود.
چیزی که اوزوماکی را مورد علاقهی من میکند، این است که چطور به طرز ماهرانهای سقوط به جنون را به تصویر میکشد.
پر از درام و تعلیق است، بیشتر روی ترس روانشناختی تمرکز دارد و عمیقاً آزاردهنده است.
لحظات اپیزودیک داستان به یک روایت بزرگتر و فراگیرتر گره میخورند و سبک هنری ترسناک و پرجزئیات ایتو در اینجا در بهترین حالت خود قرار دارد.
اوزوماکی یک داستان فوقالعاده عجیب، بههمریخته، اما فوقالعاده اصیل است که در یک سطح کاملاً متفاوت قرار دارد و واقعاً یکی از بهترینها در ژانر وحشت است، نه فقط مانگای وحشت.
Remina
جونجی ایتو طرفدار پر و پا قرص وحشت کیهانی است و اچ پی لاوکرفت یکی از الهامبخشهای او بوده است.
بنابراین جای تعجب نیست که او بارها و بارها در آثارش به آن پرداخته است، و Remina یکی از مجموعههای بلند اوست.
Remina درباره دختری است که پدر دانشمندی دارد که سیارهای را کشف میکند که به نظر میرسد با سرعت نور به سمت زمین در حرکت است،
اما وحشتهایی که در انتظارند ممکن است بسیار نزدیکتر از آن چیزی باشند که فکر میکنند.
پدرش تصمیم میگیرد نام ستاره را به نام او بگذارد، که او را به نوعی به عنوان یک سلبریتی در کانون توجه قرار میدهد،
اما به محض اینکه اوضاع شروع به وخیم شدن میکند، جهان شروع به سرزنش او برای رویدادهای وحشتناکی میکند که رخ میدهند.
به نظر من این اثر به طرز شگفتانگیزی نشان میدهد که چگونه بشریت مقصر میداند و به ناحق قربانی میکند، به ویژه کسانی که در کانون توجه هستند.
وقتی اتفاق ترسناکی میافتد، مردم میخواهند دلیلی برای وقوع آن پیدا کنند و سعی میکنند یک چیز شناخته شده را به یک چیز ناشناخته نسبت دهند تا بهتر درک کنند یا با آن کنار بیایند، و این همان چیزی است که Remina از طریق لنز کیهانی خود به بررسی آن میپردازد.
این اثر دارای پانلهای واقعاً خیرهکنندهای است، به ویژه تصاویری که Remina را به عنوان یک شهید و سیاره Remina را به تصویر میکشند.
این اثر تا حدودی من را به یاد Annihilation و بخشی از اچ پی لاوکرفت میاندازد، اما آن حس و حال کلاسیک جونجی ایتو را نیز دارد.
با این حال، اگر تازه شروع کردهاید، توصیه میکنم ابتدا Uzumaki را تهیه کنید،
اما اگر از قبل طرفدار هستید، این اثر یک اثر ضروری است، به خصوص اگر از وحشت کیهانی لذت میبرید.
پارادوکس سیاه
پارادوکس سیاه داستان گروهی از آدمها رو دنبال میکنه که آنلاین با هم آشنا میشن و تصمیم میگیرن وارد یه جنگل بشن، با این نیت که دیگه برنگردن.
شخصیتها – ماروسو، تابورو، پی-تان و باراچی – هر کدوم دلایل مختلفی برای رفتن به اون دنیا دارن.
ماروسو حس میکنه یه اتفاق بد داره براش میفته و میخواد ازش فرار کنه.
تابورو از زندگی خسته شده و با دیدن بدلش عذاب میکشه.
پی-تان حس میکنه از یه روبات که از روی اون ساخته شده، پایینتره و باراچی آرزو داره از شر یه خال مادرزادی که نصف صورتش رو پوشونده، خلاص بشه.
من به خصوص از پویایی گروهی توی این داستان لذت بردم، شخصیتهایی که انگیزهها و شخصیتهای متفاوتی دارن و خیلی به داستان اضافه میکنن.
داستان عجیبه اما به خاطر پیام و موضوعاتی که بررسی میکنه، ملموسه.
این مجموعه با پیشروی توی داستان به سرعت به یه چیز کاملاً متفاوت تبدیل میشه و موضوعاتی مثل زندگی پس از مرگ، روح انسان و نیاز سیریناپذیر بشر به نوآوری و کشف منابع جدید و تجدیدپذیر رو بررسی میکنه و اینکه چطور این تلاشها میتونن به پیامدهای غیرمنتظرهای منجر بشن.
همچنین، این یکی از بهترین کارهای جونجی ایتو در زمینه نقد اجتماعیه، به خصوص وقتی که به طبیعت انسان مربوط میشه،
از طمع گرفته تا نیاز ما به درک، حتی بینشهایی رو در مورد سوال قدیمی «وقتی میمیریم کجا میریم؟» ارائه میده.
پارادوکس سیاه من رو غافلگیر کرد – یه کتاب سریعخوانه که به راحتی میشه توی یه نشست تمومش کرد و به نظر من ارزشش رو داره.
درسته که به اندازه گیو، تومی یا اوزوماکی طولانی یا پر و پیمون نیست، اما این یکی هنوز یه جایگاه ویژه برای من داره.
اگه عاشق ژانر علمی تخیلی و ترسناک هستید و از نقد اجتماعی لذت میبرید، پارادوکس سیاه چیزیه که باید حتماً سراغش برید.
دفتر خاطرات گربه ای جونجی ایتو: یون و مو
دفتر خاطرات گربه ای جونجی ایتو: یون و مو یه داستان خیلی بامزه و دلگرم کننده است،
و به عنوان کسی که دو تا بچه خوشگل داره که از همه چی بیشتر دوسشون دارم، خیلی از خوندنش لذت بردم.
جونجی ایتو خیلی خوب حس و حال داشتن گربه رو نشون داده، از رفتارهای عجیب و غریبشون گرفته تا نحوه نشستن و خوابیدنشون، و حالت چهره هاشون.
خیلی خندیدم چون میتونستم بچه های خودمو تو اون لحظه ها تصور کنم.
میخوام بگم که این یکی ترسناک نیست و یه جورایی برای جونجی ایتو فرق داره،
البته به شکل خوب، چون بیشتر به کمدی و جنبه های شخصی زندگیش پرداخته.
جونجی اولش یون رو با یه چهره ترسناک نشون میده، که بعداً عاشقش میشه، و به عنوان کسی که خودش رو آدم سگ باز میدونه، اولش یه کم میترسید که داشتن گربه چطوری باشه.
من عاشق اینم که اون ما رو به زندگیش دعوت میکنه، چه از طریق مجموعه داستان های کوتاه، مصاحبه ها، یا داستان هایی مثل این.
یون و مو یه نگاه دیگه به دنیای اونه.
شما میبینید که اون داره کار میکنه و گربه ها زیر صندلیش ولو شدن، و حتی یه لحظه خنده دار هم هست که بعد از یه شب کار، خواب از سرش پریده و یون رو به شکل یه حلزون و چیزای دیگه تصور میکنه.
اما چیزی که این داستان رو خیلی خاص میکنه اینه که واقعاً درباره جونجی ایتو، همسرش آ-کو، و دو گربه شون، یون و مو هست.
خیلی دلگرم کننده و خنده داره، و مصاحبه های آخرش بهتون دید بیشتری میده که چطوری اون یه آدم گربه باز شد، زندگی روزمره اش چطوریه، و کارش چطوریه.
نامه آ-کو در آخر هم خیلی تاثیرگذار بود.
اگه شما عاشق حیوونا هستید، مخصوصاً اگه مثل من گربه دارید، این یه کتاب خوندنی باحاله.
عکس های یون و مو واقعی خیلی نازن، و صفحات تمام رنگی هم خیلی خوبن.
جونجی ایتو شاید استاد ترسناک باشه، اما تو نوشتن سریال های کمدی هم خیلی خوبه، و داستان هایی مثل یون و مو یه روی دیگه از اونو نشون میده که باعث میشه من کارشو بیشتر دوست داشته باشم.
یه نسخه معمولی هم هست و همچنین یه نسخه کلکسیونی یون و مو، که جزئیاتش تو تاریکی میدرخشه، اگه دنبال خریدش هستید.
از کجا شروع کنیم با جونجی ایتو؟
حالا که همه مجموعه های جونجی ایتو که به انگلیسی منتشر شدن رو بررسی کردیم، بهترین جا برای شروع کجاست؟
اگه دنبال یه داستان طولانی هستید، میگم «اوزوماکی»، و برای اولین مجموعه داستان کوتاه، «لرزش» رو پیشنهاد می کنم، اما «تکه های وحشت» یا «مقبره ها: مجموعه داستان جونجی ایتو» رو هم خیلی پیشنهاد می کنم، پس اگه یکی از اینا به نظرتون جالب اومد، اشتباه نمی کنید.
اگه «لرزش» رو خوندید، با توجه به چیزی که الان می دونم، پیشنهاد می کنم اول «لرزش» رو بخونید، بعد «سوئیچی» و بعد «خرد شده».
«لرزش» یه داستان «مدل لباس» داره که خوندن «سوئیچی» رو بهتر می کنه و «لرزش» و «سوئیچی» داستان هایی دارن که خوندن «خرد شده» رو بهتر می کنه. من هر سه تا رو پیشنهاد می کنم، جزو بهترین هامن.
یه نکته دیگه هم بگم که یه داستان تومیه توی مجموعه "لرزه" هست، که توی نسخه دلوکس تومیه هم وجود داره.
خوندنش قبل از تومیه احتمالا داستان رو لو نمیده، ولی اگه تومیه توی لیست کتاباییه که حتما باید بخونید، شاید بهتر باشه اول اونو بخونید.
ولی اگه مطمئن نیستید تومیه رو بخونید یا نه، "لرزه" رو بخونید، شاید نظرتون رو عوض کنه.
در مورد اقتباسها، "دیگر انسان نیستم" رو خیلی پیشنهاد میکنم، مخصوصا اگه طرفدار رمان باشید.
شروع خیلی خوبیه، ولی یادتون باشه که با بقیه کاراش خیلی فرق داره.
هنوزم فکر میکنم "اوزوماکی" بهترین نشوندهنده اینه که با آثار جونجی ایتو قراره چی ببینید، و به نظر من بهترین کارشه.
بعد از اونا، "کوچه"، "گیو"، "پارادوکس سیاه" و "زهره در نقطه کور" رو پیشنهاد میکنم. اگه اهل علمی-تخیلی هستید، "پارادوکس سیاه" انتخاب خیلی خوبیه.
اگه عاشق ژانر ترسناک زامبیطور عجیب و غریب هستید، "گیو" ممکنه به دردتون بخوره.
و "زهره در نقطه کور" و "کوچه" هر دو مجموعههای داستان کوتاه خیلی خوبی هستن که به نظرم خوندنشون عالیه.
اگه به جونجی ایتو معتاد شدید، حتما برید سراغ بقیه کاراش، چون اون از اون دسته خالقهایی هست که هر کسی یه اثر مورد علاقه متفاوت داره.
اون اینقدر موضوعات و ژانرهای مختلف رو بررسی میکنه که حتما یه چیز دیگه پیدا میشه که توجهتون رو جلب کنه.
من واقعا عاشق این عنوانها هستم، و میخواستم وقت بذارم و توضیح بدم که چرا جونجی ایتو یه خالق بینظیره.
همیشه ازش به عنوان یکی از پرکارترین خالقهای مانگای ترسناک یاد میشه، ولی دلیل خوبی داره.
اون عجیبترین ایدهها رو به ذهنش میرسونه و باعث میشه ترس رو به روشهای تازه و غیرمنتظرهای حس کنیم و من نمیتونم صبر کنم ببینم بعدا چی کار میکنه.