نویسنده پرفروش نیویورک تایمز، تسا بیلی، یه رمان عاشقانه و کمدی تعطیلات باحال دربارهی فرزندان بزرگسال دو ستاره سابق راک نوشته که تصمیم میگیرند مادرهای جداشدهشون رو قانع کنن تا یه کنسرت شب کریسمس برگزار کنن...
ملودی گالارد ممکنه دختر یه خانواده موسیقیایی معروف باشه، اما دنیای اون اصلاً زرق و برقدار نیست. روزهاش رو صرف ترمیم کتابهای قدیمی میکنه و از توجه رسانهها دوری میکنه (یه عکس awkward توی tabloids کافی بود، مرسی). اما وقتی یه تهیهکننده پیشنهاد پول خوبی میده تا گروه مادرش رو توی تلویزیون زنده reunite کنه، ملودی شروع میکنه به فکر کردن که آیا وقتش رسیده که قفسه رو تکون بده، زندگی آرومش رو به هم بریزه... و دوباره اونو ببینه. تنها کسی که میتونه این دو diva راک و رول رو جمع کنه.
بیت داوکینز، پسر خوانندهی اصلی، کاملاً برعکس ملوده—دوربین عاشقشه، میتونه هر کسی رو جذب کنه و مادرش هم که احتمالاً رهبر نیست. با این حال، اگه نه به خاطر دعوای افسانهای که باعث جدایی گروه شد، ممکن بود بهترین دوست هم باشن. وقتی به عنوان نوجوان همدیگه رو دیدن، ملودی یه جرقهی آنی حس کرد، اما این هیچچیزی در مقایسه با جذابیت شدید و دیوانهواری نیست که وقتی برای قانع کردن مادرهاشون برای اجرای آخرین شو شروع به همکاری میکنن، بینشون شکل میگیره.
در حالی که با شیطنتهای ستارههای راک، یه گروه فیلمبرداری ۲۴ ساعته، بابا نوئلهای در حال دعوا و جمعیتهای طرفدار سر و کله میزنن، ملودی شروع میکنه به خارج شدن از منطقهی راحتیش. با بیت در کنارش که داره تشویقش میکنه، هیچوقت اینقدر درک نشده احساس نکرده. اما شب کریسمس داره نزدیک میشه و یه رسوایی قدیمی که سالهاست فراموش شده، تهدید میکنه که همهچیز رو خراب کنه— reunite گروه استیل بردز، روابطشون با مادرهاشون و عشق تازهاشون.