جهت یافتن کتاب ها از دسته بندی زیر استفاده کرده و یا نام کتاب مورد نظر را جستجو کنید
سایت اصلی انتشارات سارانگ

پس از انتخاب نوع چاپ با کلیک بر روی کلمه "اضافه به سبد خرید" کتاب های خود را به راحتی خرید نمایید

کتاب زندگی کوتاه است اثر ابی هیمنز نشر آموت - رمان Life’s Too Short ترجمه فارسی
کتاب زندگی کوتاه است اثر ابی هیمنز نشر آموت - رمان Life’s Too Short ترجمه فارسی
کتاب زندگی کوتاه است اثر ابی هیمنز نشر آموت - رمان Life’s Too Short ترجمه فارسی

کتاب زندگی کوتاه است اثر ابی هیمنز نشر آموت - رمان Life’s Too Short ترجمه فارسی

۳۱۰٫۰۰۰۱۲٪
۲۷۵٫۰۰۰
افزودن به سبد

کتاب زندگی کوتاه است اثر ابی هیمنز نشر آموت

رمان Life’s Too Short ترجمه فارسی

امتیاز گودریدز

4.18

نویسنده

ابی هیمنز

نشر

آموت

مترجم

مریم رفیعی

چاپ ششم

تابستان 1403

تعداد صفحات

400 صفحه

معرفی کتاب زندگی کوتاه است

کتاب زندگی کوتاه است رمانی پرفروش و برنده‌ی جوایز متعددی از جمله جایزه‌ی کتاب مینه‌سوتا است که توسط ابی هیمنز به رشته‌ی تحریر درآمده است. هیمنز در این کمدی-رمانتیک تأثیرگذار و جذاب به ستایش زندگی و اهمیت لذت بردن از هر لحظه‌ی آن می‌پردازد.

ونسا پرایس زندگی را بر اساس اصول و قوانین خود می‌گذراند: هر روز را با تمامِ توانش زندگی می‌کند و تا جایی که می‌تواند از آن بهره می‌برد. او نمی‌خواهد حتی ثانیه‌ای را هم تلف کند یا تجربه‌ای را نزیسته رها کند چرا که نمی‌داند آیا در طول زندگی‌اش به همان بیماریِ ژنتیکی، که مادر و خواهرش را از بین برد، دچار خواهد شد یا خیر. ونسا کارهای زیادی برای انجام دادن دارد و مطمئن نیست زندگی، فرصت کافی را در اختیارش بگذارد. کتابِ زندگی کوتاه است (Life’s Too Short) روایتی از زندگی ونساست که نویسنده‌ی آن، ابی هیمنز (Abby Jimenez) آن را به «همه‌ی زنانی که هر روز برای نجات زندگی خود می‌جنگند» تقدیم کرده است.

ابی هیمنز از رمان‌نویسانِ موفق ادبیاتِ معاصر آمریکاست. آثار او که اغلب مضامینی عاشقانه دارند، به محض انتشار در فهرست آثار پرمخاطب نیویورک تایمز قرار می‌گیرند. هیمنز علاوه بر داستان‌نویسی، مدیر موفق یک کیک‌فروشی زنجیره‌ای نیز هست و برای آن فعالیتِ خود هم، جوایز متعددی کسب کرده است. از دیگر نوشته‌های ابی هیمنز می‌توان به «بخشی از دنیای تو»، «منطقه‌ی دوستی» و «پلی‌لیست پایان‌های خوش و خرم» اشاره کرد. هیمنز در دنیای شاد و متفاوتی زندگی می‌کند و در کتاب صوتی زندگی کوتاه است، بخشی از فضای ذهنی خود را برای مخاطبانش به تصویر کشیده است.

ونسا پرایسِ جوان، از شغلش استعفا می‌دهد تا باقیِ زندگی‌اش را، که نمی‌داند تا چند سال دیگر ادامه خواهد داشت، به رؤیایش بپردازد. او همیشه عاشق این بود که به سراسر جهان سفر کند اما هیچ انتظار نداشت که میلیون‌ها دنبال‌کننده در یوتیوب با او همراه شوند تا بتواند همراه با آن‌ها لذت‌بردن از زندگی را به اشتراک بگذارد. برای او این جمله که از «لحظه‌به‌لحظه‌ی زندگی‌ات لذت ببر» فقط یک شعار نیست. بیماری مهلکی که شاید در سرنوشت ونسا هم باشد، اراده و انگیزه‌ای به او بخشیده که زندگی را با تمامِ وجودش بخواهد. اما زندگی همه‌ی ما را به بازی‌های پیچیده و پیش‌بینی‌نشده‌ای وارد می‌کند. خواهر دیگر ونسا درگیر اعتیاد است و نگهداری نوزادش را به او می‌سپارد و ونسا، به‌یکباره و شاید ناخواسته مادر می‌شود! این مسئولیت جدید و چالش‌های آن، زندگیِ ونسا را دگرگون می‌سازد.

از سوی دیگر، آدرین کوپلند، وکیلی که در همسایگی او زندگی می‌کند، با شنیدنِ صدای گریه و بی‌تابی نوزاد، کنجکاو و البته علاقه‌مند می‌شود تا آشفتگیِ کودک و مادرنابلد را آرام کند. همراهی آدرین با ونسا که نگاه و دنیای بسیار متفاوتی با او دارد، باعث می‌شود تا این دو به هم نزدیک شده و روزها و لحظه‌هایشان با هم گره بخورد. آیا ونسا می‌تواند از پسِ این همه رویدادهای غیرمنتظره‌ای که سرنوشت در مسیر زندگی‌اش قرار می‌دهد برآید؟

کتاب زندگی کوتاه است را مریم رفیعی به فارسی ترجمه کرده و نشر آموت آن را به چاپ رسانده است.

جوایز و افتخارات کتاب زندگی کوتاه است

برنده‌ی جایزه‌ی کتاب مینه‌سوتا در ژانر داستانی در سال 2022

فینالیست جایزه‌ی بهترین رمان عاشقانه‌ی گودریدز در سال 2021

برنده‌ی جایزه‌ی بهترین رمان عاشقانه‌ی شی‌ ریدز (She Reads) در سال 2021

حضور در فهرست بهترین کتاب‌های بوک‌رایت در سال 2021

حضور در فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز

نکوداشت‌های کتاب زندگی کوتاه است

کتاب زندگی کوتاه است یک کمدی عاشقانه و تأثیرگذار در این باره است که چطور می‌توان از فرصت‌های زندگی نهایتِ بهره را برد و چگونه عشق بر هر چیزی غلبه می‌کند. در لابه‌لای صفحات این کتاب، ردپای ابی هیمنز را در صمیمانه‌ترین و طنزآمیزترین حالت ممکن مشاهده می‌کنید. (Harlequin Junkie)

زندگی کوتاه است اثری است بی‌عیب‌ونقص که علی‌رغم پس‌زمینه‌ی هیجان‌انگیز و تا حدودی دلهره‌آور خود، با شخصیت‌های شجاع و جسوری که به تصویر کشیده است به شما یادآوری می‌کند باید هر روزتان را به بهترین شکل، زندگی کنید. (The Nerd Daily)

کتاب زندگی کوتاه است، یک درام عاشقانه و دلگرم‌کننده درباره‌ی زندگی و پذیرشِ آن است. ابی هیمنز با شخصیت‌های واقعی و نثری شیوا، هیجان عاشق شدن را به تصویر کشیده است. برنامه‌های روزانه‌ای را که دارید رها کنید، چرا که نخواهید توانست این کتاب را زمین بگذارید. (کاترین سنت‌جان، نویسنده‌ی کتاب «افسونگر»)

کتاب زندگی کوتاه است زبانی تأثیرگذار و صادقانه دارد. هیمنز با تبحری خاص، مسائل پیچیده را با چاشنیِ طنز درآمیخته و اندوه و رنج را در پسِ کنایه پنهان کرده است. (Publishers Weekly)

ابی هیمنز در کتاب زندگی کوتاه است، ترکیبی شگفت‌انگیز از ژانرها و لحن‌ها را به نمایش گذاشته است؛ شخصیت‌های مقاومت‌ناپذیری که با جذابیتِ فراوانی که دارند، خواننده را با خود همراه می‌سازند. (BookPage)

کتاب زندگی کوتاه است برای چه کسانی مناسب است؟

تمامی علاقه‌مندان به رمان‌های عاشقانه و هیجان‌انگیز و همین‌طور طرفدارانِ ادبیات داستانی معاصر آمریکا از شنیدنِ کتاب زندگی کوتاه است، لذت خواهند برد.

در بخشی از کتاب زندگی کوتاه است می‌شنویم

در اتاق انتظار بیمارستان رویام نورث وسترن بودیم. ساعت ده بود و دو ساعت از آمدنمان می‌گذشت. اطلاعاتی که داده بودند، مختصر بود. ظاهراً آنابل بدون اجازه از پنجره‌ی خانه‌ای وارد شده و صاحب‌خانه به او شلیک کرده بود. گلوله به شانه‌اش خورده بود و جراحتش مهلک نبود. او را به اتاق عمل برده بودند تا زخمش را ببندند و بعد ونسا، برنت و جراند می‌توانستند ببینندش. به جز اطلاعاتی که افسر تماس‌گیرنده سریع و مختصر در اختیار ونسا گذاشته بود، کسی بیرون نیامده بود تا با ما حرف بزند. تا جایی که من می‌دانستم، شکایتی صورت نگرفته بود، هنوز. آنابل علاوه‌بر ورود غیرقانونی چندین شیشه داروی مخدر همراه داشته. هیچ‌کدام به اسم خودش نبود. کسی نمی‌دانست آن‌ها را از کجا آورده ولی اگر داشته بی‌اجازه وارد این خانه می‌شده، احتمالاً وارد خانه‌های دیگری هم شده بوده. جرالد و سونیا آهسته مشغول صحبت بودند. برنت و جوئل با گوشی‌شان حرف می‌زدند. ونسا کنار من روی صندلی نشسته و سرش را روی شانه‌ام گذاشته بود. یک بازویم را دور او حلقه کرده بودم و کتم را روی شانه‌هایش انداخته بودم. به‌زور جلوی خودم را گرفتم که بالای سرش را نبوسم. به‌زور جلوی خودم را می‌گرفتم که خیلی کارها را نکنم. می‌شد گفت دوست داشتم در خانه‌ی خودم و رختخواب خودم باشم ولی اگر قرار بود ونسا هم همراهِ من آنجا نباشد، خوشحال می‌شدم همین‌جا روی این صندلی بنشینم و بغلش کنم. آمده بود پیشِ من، نه پدرش. طوری در حلقه‌ی بازوانم جا گرفته بود که انگار من تنها پناهگاهش در کل جهان بودم و خودم هم همین را می‌خواستم. امروز متوجه شدم همیشه دلم می‌خواست حضور داشته و پذیرایش باشم. دلم می‌خواست در هر فرصتی برایش مفید باشم. مشتاقش بودم. برایش لحظه‌شماری می‌کردم. ونسا را تماشا می‌کردم تا ببینم کی احتیاج دارد بگیرمش. چشم‌های زیبایش را ببینم که در اتاق جست‌وجو می‌کند و یک‌راست مرا می‌یابد. نشانه‌ای برای اینکه او را از گردباد چرخان بیرون بکشم و ثابت و ساکن نگه دارم.

سوالی دارید؟ از ما بپرسید