هایدی رمان معروف یوهانا اشپیری، داستان زندگی دختری را روایت میکند که در آلپ سوئیس به مراقبت از پدربزرگ خود میپردازد.
هایدی (Heidi)، دختر بچهای پنج ساله است که یک سال بعد از تولدش، پدر و مادرش را در سانحهای از دست میدهد و خالهاش سرپرستی او را بر عهده میگیرد. شروع داستان از زمانی است که خالهی هایدی کاری در شهر فرانکفورت پیدا میکند و دیگر نمیتواند از او نگهداری کند. بنابراین تصمیم میگیرد که هایدی را نزد پدربزرگش که تنها فامیل اوست ببرد تا مسئولیت سرپرستیاش را به عهده بگیرد.
اما پدربزرگ در دامنهی کوههای آلپ دور از روستا و مردمش، به تنهایی روزگار میگذراند و ظاهراً دوست ندارد با کسی مراودهای داشته باشد. مردم از او دوری میکنند چون معتقدند که او باعث مرگ پسر و عروسش یعنی پدر و مادر هایدی شده است و به همین علت هم با خاله که میخواهد هایدی را نزد او بفرستد مخالف هستند. با این وجود او پس از مدتی به کوههای آلپ میرود تا همراه پدربزرگش زندگی کند و خیلی زود خود را در قلب پیرمرد جا میکند. اما درست زمانی که او و پدربزرگ به هم وابسته میشوند، خالهاش او را نزد دختر فلج ثروتمندی میفرستد.
یوهانا اشپیری (Johanna Spyri) نویسندهی داستانهای کودکان با نگارش رمان هایدی به شهرت جهانی دست یافت. البته بیشترین معروفیت او از طریق ساخت انیمیشن هایدی به دست آمد که در تلویزیون تمامی کشورها به نمایش گذاشته شده است. این رمان ادبی به قدری شهرت دارد که منطقهای در سوئیس به نام هایدیلند نامگذاری شده است. تا کنون فیلمها، مجموعههای تلویزیونی، انیمیشینها و بازیهای ویدئویی زیادی بر پایهی داستان هایدی خلق شدهاند.
در بخشی از کتاب هایدی میخوانیم:
اتفاقات عجیب و غریبی در خانه میافتاد. هر روز صبح، موقعی که خدمتکاران به طبقۀ پایین میآمدند میدیدند در جلویی خانه باز است. اول همه فکر میکردند دزد به آنجا آمده است؛ اما چیزی از خانه دزدیده نشده بود. با وجود اینکه دوبار در را قفل میکردند باز هم هر روز صبح همین اتفاق میافتاد. سرانجام جان و سباستین تصمیم گرفتند یک شب کشیک بدهند و ببینند آن روح چه کسی است. آنها مسلح و آماده شدند، داروی نیروبخششان را نیز خوردند و به یکی از اتاقهای طبقۀ پایین رفتند. ابتدا شروع به صحبت کردند؛ اما طولی نکشید که خوابشان گرفت و به صندلیهایشان تکیه کردند. وقتی زنگ ساعت برج کلیسای قدیمی به صدا درآمد، سباستین از خواب پرید و دوستش را که بیدار کردنش کار چندان آسانی نبود از خواب بیدار کرد. بالاخره جان از خواب بیدار شد و هر دو با هم به سالن رفتند. همان لحظه باد شدیدی وزید و شمعی که جان در دست گرفته بود خاموش شد. او باعجله به عقب برگشت و نزدیک بود سباستین را که پشت سرش ایستاده بود بیندازد. سباستین را به داخل اتاق کشاند و با عجله در را قفل کرد. وقتی دوباره شمع را روشن کرد، سباستین متوجه شد جان از ترس رنگش پریده است و مثل بید میلرزد. سباستین که چیزی ندیده بود با اضطراب پرسید: «چی شده؟ چی دیدی؟»
جان نفس نفس زنان گفت: «در باز بود و یک روح سفید روی پلهها ایستاده بود؛ از پلهها بالا رفت و یک دفعه غیبش زد.» عرق سرد از پشت کمر سباستین جاری شد. آنها تا صبح همانجا بدون حرکت نشستند. سپس در را بستند و به طبقۀ بالا رفتند تا موضوع را به خانم خانه گزارش بدهند. خانم خانه که با اشتیاق منتظر بود داستان را شنید و فوراً برای آقای سزمن نامهای نوشت. او گفت که از شدت ترس دستهایش بیحس شده و اتفاقات وحشتناکی در خانه میافتد؛ سپس داستان حضور روح در خانه برای او تعریف کرد. آقای سزمن در جواب نوشت نمیتواند کارش را رها کند و به خانم روتنمایر توصیه کرد از مادرش بخواهد نزد آنها بیاید؛ چون خانم سزمن میتوانست بهراحتی موضوع روح را حل کند.
책소개
맑고 청명한 스위스 산골, 그곳에서 자유분방하게 자라나는 알프스 소녀 하이디. 지브리 애니메이션 속 하이디는 알프스 공기만큼이나 싱그러운 아이로, 언제나 통통거리며 뛰어다닌다. 소설 『하이디』가 발표된 후 전 세계인들은 대자연을 만나기 위해 알프스를 찾았고, 『하이디』는 스위스를 대표하는 문학 작품이 되었다.
작가 요한나 슈피리는 평소 아이들을 독립적인 인격체로 존중하고 자연의 힘으로 키워야 한다는 철학을 고수했고 그 정신을 『하이디』라는 아름다운 문학 작품으로 승화시켰다. 꽃들에게 감탄을 보내고, 치즈와 빵, 염소젖 우유에 행복을 느끼며, 별빛 아래 건초 침대에서 꿀잠을 자는 소녀. 하이디가 하는 말과 하이디가 하는 행동, 하이디가 전하는 이야기는 그 자체로 알프스와 같다. 투명하고 정직하며 생기가 넘치고, 선하고 밝은 에너지가 넘쳐흐른다. 자연이 인간에게 주는 많은 것들, 그것을 오롯이 나눠주는 존재가 바로 하이디다. 아무것도 가진 것 없는 고아 소녀지만, 하이디로 인해 세상은 좀 더 살아볼 만한 의미 있는 것이 되고, 내일은 좀 더 즐거울 수도 있는 귀한 것이 된다.
마흔이 넘어 작품 활동을 시작한 요한나 슈피리는 이 모든 것을 그저 묘사와 은유로 표현해냈고, 성숙한 작가 정신은 위대한 고전의 탄생으로 이어졌다. 그래서일까? 『하이디』는 아이가 읽어도 어른이 읽어도 평생 잊을 수 없는 강력한 감동을 전한다.