سیمنا عاشق خواندن است. او یک کارگر الزام آور در یک کارخانه اتصال است. وقتی آزاد شدم ، کتابهایم را ناامید می خوانم. در کارخانه کتاب سازی کتاب قرمز وجود دارد ، اما رئیس خواندن آن را از سیمنا منع می کند. سیمنا هنوز هم نگاهی انداخت ، معلوم شد که این یک کتاب جادویی است. بنابراین ، او جادو خواهد شد.