علی بابا بسیار فقیر است ، اما برادرش بسیار ثروتمند است. در حالی که چوب را خرد می کرد ، ناخواسته غاری را کشف کرد که در آن سارق کالاهای دزدیده شده را پنهان می کرد. پس از ترک سارق ، او همچنین طلسم را خواند و برای بدست آوردن یک گنج کمی وارد غار شد. پس از کشف راز ، برادرش وارد غار شد و آن را غارت كرد. بطور غیر منتظره ، نتوانستم لعنتی را که از غار بیرون آمد ، به خاطر بیاورم و پس از کشف توسط سارق کشته شد. ملجنا ، خدمتکار خردمند ، به خلاص شدن از شر علی بابا کمک کرد تا سارقین را خلاص کند ، امنیت و ثروت را به ارباب آورد و برای خودش آزادی کسب کرد.